علی کریمی وقتی به جانباز رسید گفت....
علی کریمی وقتی به جانباز رسیدگفت:بازی با توپ کجابازی با جون کجا
خداوندا . . . در گلویم ابرِ کوچکی است که خیالِ بارش ندارد . . . می شود مرا بغل کنی . . . ؟سلام ممنون از حضورت
خیلی قشنگ بود مرسی
سلام ممنون که بهم سر زدی وب شما رو هم خیلی دوست دارم خیلی جالبه موفق باشییییییی
سلام ممنون که سر زدی مطالب شما هم جالبه
سلام...ممنون از لطفت..بازم بهم سر بزن
ممنونم که به وبم اومدین وب شمام واقعا جالبه...
مرسی که اومدی وب تو هم خیلی باحاله.بازم بیا
خب اره ............................
واقعا خیلی حرف جالبی زد...
سلام خوبی مر۳۰که بهم سرزدیحرف قشنگی زدهوب چالبی دارین بازبه ماسربزنین
علی کریمی قشنگـ بود
سلام دوست عزیزممنون که به وبم سرزدیوب شما هم قشنگ بودتونستی بازم به من سر بزن خوشحال میشم
عشق است،مردونگی که شاخ نداره...ای جان
خداوندا . . .
در گلویم ابرِ کوچکی است
که خیالِ بارش ندارد . . .
می شود مرا بغل کنی . . . ؟
سلام
ممنون از حضورت
خیلی قشنگ بود
مرسی
سلام ممنون که بهم سر زدی وب شما رو هم خیلی دوست دارم خیلی جالبه
موفق باشییییییی
سلام ممنون که سر زدی مطالب شما هم جالبه
سلام...ممنون از لطفت..
بازم بهم سر بزن
ممنونم که به وبم اومدین وب شمام واقعا جالبه...
مرسی که اومدی وب تو هم خیلی باحاله.بازم بیا
خب اره ............................
واقعا خیلی حرف جالبی زد...
سلام خوبی مر۳۰که بهم سرزدی
حرف قشنگی زده
وب چالبی دارین
بازبه ماسربزنین
علی کریمی قشنگـ بود
سلام دوست عزیز
ممنون که به وبم سرزدی
وب شما هم قشنگ بود
تونستی بازم به من سر بزن خوشحال میشم
عشق است،مردونگی که شاخ نداره...ای جان